سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
نویسندگان وبلاگ
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 18
بازدید دیروز : 1
کل بازدید : 11682
کل یادداشتها ها : 6
خبر مایه


ابری نیست،بادی نیست،می نشینم لب حوض،گردش ماهی ها، روشنی من، گل،آب، پاکی خوشه ی زیست،مادرم ریحان می چیند، نان و ریحان وپنیر،آسمانی بی ابر، اطلسی هایی تر،رستگاری نزدیک،لای گل های حیاط،نور در کاسه ی مس چه نوازش ها می ریزد،نردبان از سر دیوار بلند،صبح را روی زمین می آرد،پشت لبخندی پنهان هرچیز،روزنی دارددیوارزمان که از آن چهره ی من پیداست،چیزهایی هست که نمی دانم ، می دانم سبزه ایی را بکنم خواهم مرد،می روم بالا تا اوج، من پر از بال وپرم،راه می بینم در ظلمت من پراز فانوسم،من پراز نورم وشن وپراز دار ودرخت، پرم از راه از پل،از رود از موج پرم از سایه ی بی برگی در آب، چه درونم تنهاست.

                                                       سهراب سپهری


  

 

گفت:فقیرم.

گفتند:نیستی.

گفت:فقیرم! باور کنید.

گفتند:نه!نیستی.

گفت:شما از حال وروز من خبر ندارید.

وحال وروزش را تعریف کرد.کفت که چقدر دستهایش خالی است وچه سختی هایی شب وروز می کشد.ولی امام هنوزفقط نگاهش می کردند.

گفت: به خداقسم که چیزی ندارم.

گفتند:صددیناراگربه تو بدهم حاضری بروی وهمه جا بگویی که ازما متنفری؟از ما فرزندان محمد(ص)

گفت :نه! به خداقسم نه.

_«هزاردینار؟»

_نه!به خداقسم نه.

_ده هزازدینار؟

_نه!باز دوستتان خواهم داشت.

گفتند:چطوری می گویی فقیری وقتی چیزی داری که به این قیمت گزاف هم نمی فروشی؟

«چطور می گویی فقیری وقتی کالای عشق به ما در دارایی تو هست؟»

 

کتاب خداخانه دارد نوشته ی فاطمه شهیدی، ترجمه ی آزاد از امالی،ج7، ص147:روایت مردی که به خدمت امام صادق (ع)رسید.



  

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صلی علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم
امام موسی بن جعفر(ع)از پدرانش نقل فرموده است که امیرمؤمنان علی(ع)فرمود:
فرد نابینایی اجازه خواست که به منزل فاطمه(س)وارد شود،آن گرامی،خود را(به مانند پرده ای)از او پوشیده داشت رسول خدا به او فرمود:چرا خود را پوشیده داشتی در حالی که نابیناست وتورا نمی بیند؟
عرض کرد:اگر مرا نمی بیند،من او را می بینم ونیز رایحه وعطر می بوید وشامه اش سالم است.
رسول خدا(ص)فرمود:گواهی می دهم که تو پاره تن من هستی.

بحار،ج43،ص91-ریاحین الشریعه(تألیف شیخ ذبیح الله محلاتی-چاپ اسلامیه-تهران)ج1،ص216-منتهی الآمال،ص161و162


  

امروز ظهربا دوستا ن نشسته بودیم داشتیم راجع به اراده داشتن صحبت می کردیم یکی از بچه ها می گفت: برادرمن تحت هیچ شرایطی درس نمی خوند بیشتر توی کوچه بود تا توی خونه ، مادرم واقعا نگرانش بود یه روز اونقدر ناراحت شد که فشارخون مادرم بالا رفت وحالش بد شد بردیمش بیمارستان برادرم اونقدر ترسیده بود که اصلا نمی تونست حرف بزنه ،بالاخره حال مادرم بهترشد رو کرد به برادرم وگفت: ببین پسرم!اگه تو به درس نخوندنت وعلافی ادامه بدی همه چیزتواز دست می دی اول مادرتو،دوم خانوادتووسوم خودت رو،چون توی کوچه ها رفتن ووقت رو بیهوده هدر دادن چیزی جز علافی ومعتادی وآخرسرهم تباهی نتیجه دیگه ایی نداره ولی اگه درس بخونی بافهم وشعور،مطمئن باش علاوه برخونوادت که برات همیشه می مونن دوستانی پیدامی کنی که برای شخصیت فهیم تو احترام می گذارند وبه تو اعتماد می کنندو.... وازهمین الان می تونی تصمیم بگیری که چه چیزهای داشته باشی یا نداشته باشی ؟واین چند جمله به طوری  روی برادرم تأثیر گذاشت واو آنچنان اراده کرد که الان اویک معلم نمونه است و... داشتم فکرمی کردم یکی از دوستام وقتی عصبی می شه ناخونشو می جوه تو دوسالی که می شناسمش هنوز نتونسته اراده کنه این عادت زشت رو از بین ببره،بستگی به این داره که چقدر هدفت برات مهم باشه اونوقت هر کاری می کنی تا به هدفت برسی البته باید هدفت روشن باشه یعنی تو رو به انسان واقعی بودن نزدیک تر کنه.


  

بسم الله الرحمن الرحیم
برای تعجیل در فرج آقا امام زمان(عج)وشادی روح شهدا صلوات.
اللهم صلی علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم

امام صادق(ع)از وجود مقدس حضرت علی(ع)روایت می کنند که آن سرور فرمودند:
لیأتین علی الناس زمان یظرف فیه الفاجر و یقرب فیه الماجن و یضعف فیه المنصف...
مسلما زمانی بر مردم خواهد آمد که افراد فاجر و گناهکار را مورد احترام خاص قرار می دهند. سخن چین و بد زبان را مقرّب خود می سازند و افراد با انصاف را ضعیف و ناتوان می شمارند.

بحار الانوار،ج52،ص265،باب25،ح151.
نشانه های شگفت آور آخرالزمان،ص48،روایت چهارم.


  

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صلی علی محمدوآل محمد وعجل فرجهم

زکریا،پسرابراهیم،با آنکه پدر ومادر وهمه فامیلش نصرانی بودند و خود اونیزبرآن دین بود،مدتی بود که در قلب خود تمایلی نسبت به اسلام احساس می کرد؛وجدان و ضمیرش او را به اسلام می خواند. آخر برخلاف میل پدر و مادر وفامیل،دین اسلام اختیار کرد و به مقررات اسلام گردن نهاد.
موسم حج پیش آمد.زکریای جوان به قصد سفر حج از کوفه بیرون آمد و در مدینه به حضور امام صادق علیه السلام تشرف یافت. ماجرای اسلام خود را برای امام تعریف کرد. امام فرمود:«چه چیز اسلام نظر تو را جلب کرد؟»گفت:«همین قدر می توانم بگویم که سخن خدا در قرآن که به پیغمبرخود می گوید:«ای پیغمبر!تو قبلا نمی دانستی کتاب چیست و نمی دانستی که ایمان چیست اما ما این قرآن را که به تو وحی کردیم نوری قرار دادیم و به وسیله این نور هر که را بخواهیم رهنمایی می کنیم(شوری-52)»درباره من صدق می کند.»
امام فرمود:«تصدیق می کنم،خدا تو را هدایت کرده است.»
آنگاه امام سه بار فرمود:«خدایا خودت او را راهنما باش.»سپس فرمود:«پسرکم!اکنون هر پرسشی داری بگو.»جوان گفت:«پدر و مادر وفامیلم همه نصرانی هستند،مادرم کور است،من با آنها محشورم و قهرا با آنها همغذا می شوم،تکلیف من در این صورت چیست؟»
- آیا آنها گوشت خوک مصرف می کنند؟
- نه یابن رسول الله،دست هم به گوشت خوک نمی زنند.
- معاشرت تو با آنها مانعی ندارد.
آنگاه فرمود:«مراقب حال مادرت باش.تا زنده است به او نیکی کن.وقتی که مرد جناز? او را به کسی دیگر وامگذار،خودت شخصا متصدی تجهیز جناز? او باش.در اینجا به کسی نگو که با من ملاقات کرده ای.من هم به مکه خواهم آمد،انشاءالله در منا همدیگر را خواهیم دید.»
جوان در منا به سراغ امام رفت.در اطراف امام ازدحام عجیبی بود.مردم مانند کودکانی که دور معلم خود را می گیرند و پی درپی بدون مهلت سؤال می کردند وجواب می شنیدند.
ایام حج به آخر رسید وجوان به کوفه مراجعت کرد.سفارش امام را به خاطر سپرده بود.کمر به خدمت مادر بست و لحظه ای از مهربانی ومحبت به مادر کور خود فروگذار نکرد.با دست خود او را غذا می داد وحتی شخصا جامه ها وسرمادر را جستجو می کرد که شپش نگذارد.این تغییر روش پسر،خصوصا پس از مراجعت از سفر مکه،برای مادرز شگفت آور بود.یک روز به پسر خود گفت: «پسر جان!تو سابقا که در دین ما بودی ومن وتو اهل یک دین ومذهب به شمار می رفتیم،این قدر به من مهربانی نمی کردی؛اکنون چه شده است که با اینکه من وتو از لحاظ دین ومذهب باهم بیگانه ایم،بیش از سابق با من مهربانی می کنی؟»
- مادر جان!مردی از فرزندان پیغمبر ما به من این طور دستور داد.
- خود آن مرد هم پیغمبر است؟
- نه،او پیغمبر نیست،او پسر پیغمبر است.
- پسرکم!خیال می کنم خود او پیغمبر باشد،زیرا این گونه توصیه ها و سفارشها جز از ناحیه پیغمبران از ناحیه کس دیگری نمی شود.
- نه مادر،مطمئن باش او پیغمبر نیست،او پسر پیغمبر است.اساسا بعد از پیغمبر ما پیغمبری به جهان نخواهد آمد.
- پسرکم!دین تو بسیار دین خوبی است،از همه دین های دیگر بهتر است.دین خود را بر من عرضه بدار.
جوان شهادتین را بر مادر عرضه کرد.مادر مسلمان شد.سپس جوان آداب نماز را به مادر کور خود تعلیم کرد.مادر فراگرفت،نماز ظهر ونماز عصر را بجا آورد.شب شد،توفیق نماز مغرب ونماز عشاء نیز پیدا کرد.آخر شب ناگهان حال مادر تغییر کرد،مریض شد و به بستر افتاد.پسر را طلبید وگفت:
«پسرکم!یک بار دیگر آن چیزهایی که به من تعلیم کردی تعلیم کن.»
پسر بار دیگر شهادتین و سایر اصول اسلام یعنی ایمان به پیغمبر وفرشتگان وکتب آسمانی وروز بازپسین را به مادر تعلیم کرد. مادر همه آنها را به عنوان اقرار و اعتراف بر زبان جاری وجان به جان آفرین تسلیم کرد.
صبح که شد،مسلمانان برای غسل وتشییع جنازه آن حاضر شدند.کسی که بر جنازه نماز خواند وبا دست خود او را به خاک سپرد،پسر جوانش زکریا بود.

اصول کافی،ج2،ص160و161
داستان راستان،ج2،ص229الی234،نوشته استاد شهید مرتضی مطهری(ره)


  

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل فی فرج مولانا صاحب العصر والزمان آمین رب العالمین

رسول اکرم(ص)فرمودند:از علائم نزدیک شدن ساعت(وقت ظهور)این است که افراد شرور دارای مقامات بلند گشته و اشخاص خوب ولایق کنار رفته و عنوان و مقامی نداشته باشند و در میان ملت،حرف و سخن گفتن و ادعا و اظهارات،آزاد و بی مانع باشد ولی از عمل کردن و حقیقت خبری نباشد و در میان ملت و قوم «مَثناة»قرائت شود و کسی آن را انکار ننماید، گفته شد که یا رسول الله مثناة چیست؟
فرمودند:چیزی که بر خلاف کتاب خدا نوشته شود(مقصود احکام وقوانین است که بر خلاف دین و قرآن نوشته شود و در میان جمعیت و در مقابل همه خوانده شود و تصویب می شود و کسی هم انکار نمی کند).

 

مستدرک الحاکم

،ج4،ص554


 


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ            
           



کد تقویم

قالب وبلاگ